درخت گلابی در بدنۀ آثار داریوش مهرجویی در جایگاهی ویژه و یگانه میایستد، هرچند همچنان درونمایههایی آشکار از سایر فیلمهای فیلمساز در آن به چشم میخورند: عرفان و اشراق و فلسفه (هامون)؛ عشقی ازدسترفته (لیلا)؛ شخصیتی نجیب و سادهدل در دل اجتماعی خشمگین (دایرۀ مینا، آقای هالو، پستچی)؛ و جماعتی که در کنار هم به رغم همۀ تضادهای فکری مشغول زندگیاند (اجارهنشینها، مهمان مامان)، اما درخت گلابی با وجود این مشابهتها و در عین حال تفاوتها، قائم به ذات میایستد. و چه رازی است در این یگانگی، در این بنیاد بیهمتای فیلم مگر حضور عشقی آرمانی و استعلایی؟ جز خاطراتی که از فرط مرور به رنگ زرد تنطلایی و گرمای مطبوع تابستانی درآمدهاند، و از گزندِ هر مصیبت و قهر و تلخی در امان ماندهاند؟ [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید