آنچه در سالهای آغازین بر سینما گذشت بیشباهت با سرگذشت انسان در دوران کودکی نیست. سینما در آغاز مانند کودک انسانی خاموش بود و عاجز از تکلم. به حرف آمدن کودک با گام نهادن وی در قلمرو نظم نمادین همزمان است؛ قلمروی که ورود به آن یعنی جدا شدن از ساحت خیال و آموختن زبان و قواعد. عجیب نیست اگر ظهور سینمای ناطق بسیاری از فرزندان سینمای صامت را برآشفت. آنچه آنها در برابرش مقاومتی جدی ابراز میکردند «موسیقی» و …
جیـل فُـربْـز و سارا استریت در مقدمهی آخرین کتابشان، سینمای اروپا، به ظواهر رابطهی میان سینمای آمریکا و اروپا میپردازند. آنها اذعان دارند که تعهدی که دارند، پیچیده است: «…اما سؤال اصلی مطرح شده در این کتاب بیپاسخ میماند: ویژگیهای مشترک سینمای اروپا کدامند؟» البته آنها به طرح سئوالهای دیگری نیز میپردازند: «آیا سینمای اروپا مجموعهای از سینماهای قومی است؟ که بعضی از آنها زندهتر و موفقترند؟ آیا روایتهای باز که در سینمای اروپا مقبولترند، در مقایسه با سینماهای دیگر، …
در میانههای وصیتنامۀ باشکوه لوبیچْ کِلونی براون (1946)، لحظهای هست که در سالن خانۀ استافی (ریچارد هیدن) محو تماشای چهرۀ برانگیخته از شوقِ کلونی (جنیفر جونز) میشویم. تازه نواختن پیانوی استافی تمام شده است. با شنیدن آخرین نت، کلونی با زبانی کنایهآمیز شروع به توصیف آرامش و ثباتی میکند که در آیندۀ زندگی زناشوییاش با استافیِ شیمیدان میبیند. همزمان صدای زنگ درِ مغازۀ استافی بهصدا در میآید. یکی از موتیفهای محوری سینمای لوبیچ آشکار شده است. اینبار اما اتفاق اصلی …
آخرین فیلم پدرو کوستا، چیزی را تغییر نده، مستندی است دربارهی ماجراجوییهای موسیقاییِ ژان بالیبار، که در آن این هنرپیشهی فرانسوی مجموعهای از ترانهها را دائما میخواند و تکرار میکند. زمانیکه ترانهای که نام خود را به فیلم نیز داده، در حال اتمام است، صدایی را در حاشیهی صوتی میشنویم که بیبروبرگرد از آنِ ژانـلوک گدار است: «چیزی را تغییر نده تا همهچیز به شکل سابق باقی بماند.» بهمانند دیگر جملات عجیب گدار، توضیح و تفسیر اینیکی هم کار دشواری …