همانطور که در جستار «سفر در سینمای ایران»، که در شمارۀ حاضر به چاپ رسیده، شناخت یا معرفت را مهمترین هدف سفرهای خودخواسته دانستیم، اینجا نیز در سفرهای سالیوان (پرستون استرجس، ۱۹۴۱) جان ال. سالیوان (با بازی جوئل مککری) در پی شناخت وضعیتی است که فرسنگها از خودش فاصله دارد. وقتی که او پیشنهاد میدهد تا کتاب ای برادر تو کجایی؟ را به فیلم برگرداند، از آنجا که با مضمون اصلی آن یعنی فقر هیچ قرابتی ندارد تصمیم میگیرد تا به هر طریقی که شده با این موضوع ارتباط برقرار کند. نقطۀ عزیمت او همینجاست. سالیوان میکوشد با مبدلپوشی و تغییر هویت به موضوع مد نظرش نزدیک شود. درونمایهای که در دیگر آثار استرجس نیز از همان نخستین کارهایاش مکگینتی بزرگ (۱۹۴۰) و کریسمس در جولای (۱۹۴۰) گرفته تا بانو ایو (۱۹۴۱) و داستان پالم بیچ (۱۹۴۲) و معجزۀ مورگانز کریک (۱۹۴۴)، چه بهصورت خودآگاهانه و چه ناخودآگاه، به وفور دیده میشود. [...]