بازۀ زمانی ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳، جک نیکلسونی متفاوت و بسیار متینتر از شمایل همیشگی او را به همراه داشت، دورانی که با بهترین شکل ممکن شروع شد و با چیزی برای گرفتن و دادن به پایان رسید، تا سه سال بعدش مارتین اسکورسیزی با رفتگان دوباره همان نیکلسون قدیمی را به یادمان بیندازد. در این بازۀ کمدیها و رام-کامها، البته به استثنای قول - اقتباس سینمایی شان پن از داستان همچنان حیرتانگیزی به همین عنوان نوشتۀ فردریش دورنمات - دربارۀ اشمیت آرامترین و متینترین نیکلسونی را که شاید تا به حال دیده بودیم به تصویر میکشد. وارن اشمیت به معنای واقعی کلمه یک «مرد معمولی» است، مردی به تازگی بازنشستهشده که به نظر نمیرسد دست به هیچ ماجراجوییای در زندگی زده باشد (به شکلی کنایی اسم مدل کاروانی که همسر وارن به خریدش اصرار داشته «ماجراجو» است). اگر احیاناً ضربۀ بازنشستهشدن برای وارن شصتوشش ساله کافی نبود تا او را به میانۀ طوفان بحران هویت و تشکیک وجودی پرتاب کند، مرگ همسرش دیگر جایی برای هیچ شک و تردیدی باقی نمیگذارد: وارن مردی گمگشته است. [...]