فکر میکنم برای مصاف و مواجهه با شکوه و جلال داستان زمستانی اریک رومر، باید از قواعدی که تحت عنوان زندگی مدرن بر روابط زناشویی و به طور کلی زوجها سایه میاندازد و بر ناپایداری پیوندهای انسانی در جهان معاصر حکم میدهد، فاصله گرفت و از عنوان خود فیلم آغاز کرد. داستان زمستانی ترکیبی است از «داستان» و «زمستان» که هر کدامشان قیودی جدی را بر دیگری بار میکنند. در این داستان، فلیسی، دیگر «دختر جوان» فیلمهای رومر، برای انجام امورات روزانهاش شال و کلاه میکند، خودش را گرم میپوشاند، و به مکانی که باید و میخواهد میرود. فلیسی عملاً سه مقصد را طی میکند که در دو سوی آن شرکای عاطفیاش مکسنس و لوئیک، و در سوی دیگر آن مادر و دختربچهاش حضور دارند. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید