آرشیو شماره ۲۷

دویدن در خیابان‌ها

گشت و گذارهای زازی در مترو

ریموند کنو اغراق نکرده بود. از آن آدم‌هایی بود که می‌شد اسم‌شان را گذاشت نقشۀ شهر و جالب این‌جاست که پاریسی نبود. مسافر بود. چهل سال قبل از نوشتن زازی در مترو، کنوی هفده‌ساله پاریس را در پاییز ملاقات کرد، و شهرستانی جوان از همان ابتدا دچار یکی از عوارض سفر شد؛ یعنی نشئگی کلان‌شهرها. شوری که نه تنها تا آخر عمر با او ماند، بلکه متعالی‌تر شد و غنی‌تر. کنوی جوان در همان برخورد نزدیک و اول عاشق پاریس شد. همان‌طور که بعدها شادی وحشی پاریسْ زازی را شیفته کرد و آن لبخند پرافاده را به لب‌های دخترک غرغرو آورد که: «شهر معرکه‌ایه.» زمانی بنیامین هم شبیه همین را گفته بود و آن‌وقت در حقیقتِ حشیش از واقعیت پاریس نوشت. کنو و البته لویی مال با زازی در مترو سراغ چنین مواجهه‌ای رفتند؛ خماری‌ـ‌نشئگی شهری که تجربۀ حسانی‌ـ‌لحظه‌ای ساکنان آن با مسافرانش فرقی ندارد. مسافرهایش را همان اندازه مبهوت می‌کند که ساکنانش را: «همان‌طور که چهرۀ مدوسا یونانی‌ها را در جای خود خشک می‌کرد». [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: