راجر تورنهیل در فیلم شمال از شمال غربی یک مدیر تبلیغاتی در نیویورک است که به صورت تصادفی با فردی که وجود خارجی ندارد اشتباه گرفته میشود. او برای فرار از مخمصهای که در آن گیر افتاده و همچنین برای بازیابی هویت واقعیاش سفری را آغاز میکند. او در طی این سفر پرماجرایش در صحنهای از فیلم سر از بیابانی وسیع درمیآورد. راجر به گمان اینکه قرار است با جورج کاپلان واقعی دیدار کند، به آنجا آمده اما بیخبر از آن است که در تلهای دیگر به دام افتاده. این بیابان لمیرزع ناشناخته و سکوت حاکم بر آن در تضادی دلهرهآور با نخستین صحنۀ حضور راجر در فیلم قرار میگیرد. برش از آن آسمانخراش محل کار راجر در مرکز شهر نیویورک میان آن همه هیاهو و آشوب دنیای مدرن و این بیابان برهوت در وسط یک ناکجاآباد، وحشتی فزاینده ایجاد میکند. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید