در سکانسی از فیلم خانهای که جک ساخت تازهترین اثرِ لارس فُنتریه، سینماگر مؤلف مناقشهبرانگیزِ دانمارکی که در همان اکران نخست در فستیوال کن بیش از صد نفر را از سالن سینما فراری داد، جایی در میانۀ «حادثۀ چهارم»، جک (با بازی مت دیلون) بر پلههای خانۀ دختر/قربانی جوان (رایلی کیو) نشسته است و از روی استیصال اشک میریزد؛ یکی از دو صحنۀ گریستن و عملاً بروز عواطف انسانی این مرد عجیب و نامتعارف در طی تمام زمان فیلم. همان شخصیتی که پیشتر تا این لحظه او را به گونۀ دیگری دیده و شناخته بودیم: یک قاتل زنجیرهای بیرحم، خشن و بیاحساس که حتی برای بهدروغ لبخند زدن در برابر آینه میایستاد و با تقلید از عکسهای قربانیهایش بسان یک بازیگر تمرین میکرد؛ مردی شیفتۀ سخن و به بیان درآوردنِ افکار و جهانبینی هولناک و تکاندهندهاش به واسطۀ واژگان با طرف گفتگویی که کماکان بر ما پوشیده است. [...]