در سال 1973 گذارم به مانیومنت ولی افتاد، ناحیهای از سکونتگاه [سرخپوستان] ناواجو، با آن زیبایی سهمگینش، که جان وین و جان فورد شماری از مشهورترین وسترنهایشان را در آن ساختند، آثاری نظیر دلیجان، دختری با روبان زرد، و جویندگان. آنجا به جوان سرخپوستی برخوردم که تازه از خدمت در ویتنام برگشته بود و هنوز اُوِرکت نظامیاش را به تن داشت. نظرش را دربارۀ فورد پرسیدم و پاسخ داد: «همون پیرمردی که یک چشمش چشمبند داره؟ خوبه». بعد نظرش را دربارۀ جان وین پرسیدم. بهگمانم این موضوع آزارندهای بود، بخصوص بعد از مصاحبۀ سال 1971 جان وین با مجلۀ پلیبوی که در آن وقتی از او دربارۀ آلام سرخپوستان آمریکایی پرسیده بودند، پاسخ داده بود: «خیال نمیکنم گرفتن این کشور بزرگ از آنها کار غلطی بوده، اگر منظورتان این است. اینکه ما این کشور را به قول بعضیها از آنها دزدیدیم، به مسئلۀ بقا برمیگشت. جمعیت بزرگی از مردم به دنبال سرزمینی تازه بود، و سرخپوستان خودخواهانه میخواستند آن را برای خودشان نگه دارند». [...]