به خاطر میآورم که چندین سال پیش در هر فرصتی که پیش میآمد دورهم جمع میشدیم تا هرکدام با شور و شوقی وصفناپذیر طرحی را برای ساخت فیلم باهم به اشتراک بگذاریم. اغلب اوقات درباره ایدههای یکدیگر به بحثوجدل مینشستیم و پس از مدتی هم به یک نتیجه مشترک میرسیدیم. طرح پیشنهادی باید به ساخت میانجامید. توافق در مورد اینکه کدام از ما وظیفه کارگردانی را به عهده بگیرد بهسرعت انجام میشد. پس بنابراین انتخاب بازیگران و سایر عوامل هم خیلی سخت نبود. در آن زمان همه آنچه به تولید یک فیلم کوتاه مرتبط میشد در محدودۀ این مشارکت دستنیافتنی نبود. شروع دوستی ما چند نفر تا ساخت اولین فیلم مشترک خیلی فاصله زمانی زیادی نداشت. تقسیم وظایف برای ساخت آن بهراحتی انجام شد، و میل و شوری که برای دیدن نتیجه نهایی بین ما شعله میزد روی همۀ تصمیمات گروه سایه انداخته بود. آنچنانکه برای همهچیز برنامهریزی کرده بودیم، به نظر میرسید که جایی برای نگرانی نیست. فیلمبرداری باید به هر ترتیبی شروع میشد. اما در این میان یک چیز به شکل غیرقابل انتظاری تبدیل به یک مسئله پیچیده شد: مکان فیلمبرداری! خانهای با یک ردیف پنجره بزرگ گرد و درختی بزرگ در آن طرف خیابان رو به پنجرهها. [...]