بدون تردید بخشی از تاریخ سینمای فرانسه در چهار دهه اخیر بر سیمای سرد و چشمان پُر احساس او نقش بسته است. چهرهای که نهتنها از کندوکاو احساسات (حتی در گونهها و نقشهای مشابه) دست برنداشته بلکه همچنان در جستجوی آن است که هر بار شیوهای تازه بیابد تا به آن نقشها مادیتی ملموس و عینی بدهد. گویی در سیمایش هر چیزی درست در جای خودش قرار دارد: نگاهی که چشماندازی وسیع را بازنمایی میکند، لبی باریک و پوستی بیرنگ که صورتکی بیاحساس را میسازد، و گردنی کشیده که همچون خطی باریک نگاه را به سوی همه ناهمخوانیهای چهرهاش هدایت میکند. انگار ترجمانی شخصی برای یکی از درسگفتارهای روبر برسون در وصف مدلهایش یافته باشد: «من دارم شما/کاراکترها را چنان که هستید ابداع میکنم.» و شاید در همان نماهای ابتدایی آخرین فیلمش تا بدینجا چیزهایی که میآیند (2016) در چشمچرانی دوربین بر یادداشتهای شخصی کاترین (هوپر) بتوان تمام آن چیزی را یافت که هوپر قصد ساختنش را در تمام این سالها داشته است: «چه میشد اگر میتوانستیم خودمان را جای "دیگری" قرار دهیم.» و در آیینه همین جمله در محدوده رفتارهای غیرقابل پیشبینی کاراکترهای متفاوت است که هوپر تلاش میکند در هر لحظه، تجربه بیپرواتری از این «دیگری بودن» را به نمایش بگذارد. [...]