مردی پریدهرنگ، با چهرهای گنگ، از میان یک کارخانه مرگ میگذرد. به عنوان صاحبمنصبی در آنجا مشغول به کار است؛ وظیفهاش هدایت بیسروصدای مردم به داخل و خلع لباس آنهاست، و فرستادن آنها به اتاقی، برای بهداشت و نظافت، گویا. وی همواره وظیفهاش را بهدرستی انجام میدهد، یعنی بهسرعت لوازم قیمتی کسانی را برمیدارد که میتوان صدای ضجههایشان و ضربههایشان را بر در اتاق گازی که در آن گرفتار آمدهاند شنید. دقایقی بعد اجساد عریانشان را کشانکشان بیرون برده و اتاق را برای دور بعدی تمیز خواهد کرد. این دنیایی است که پسر شائول در آن ساکن است: فیلمی که مایل است نگاهی از درون به یک اردوگاه مرگ نازی ارائه دهد، به قصد اجرای نمایشی خونسرد از وقایع شنیعی که بر آنجا رفته است. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید