کاپیتان آمریکا، بتمن، ملکه آلیس در سرزمین عجایب (تیم برتون، 2010) و بسیاری نمونههای دیگر، همگی نشانه آنند که رنگ سبز حتی پیش از آغاز فیلمبرداری نیز خود را به رخ میکشد: در واقع بازیگران، تا آن زمان که عوامل فنیْ دکور مورد نظر کارگردان را در مرحله پس از تولید آماده کنند، مقابل یک پرده سبز به ایفای نقششان میپردازند. اگر کمی به عقب برگردیم، ماجرا بامزهتر هم خواهد شد! در حالی که استفاده از این رنگ در تئاتر، به بهانه آسیبرسانیاش، معمولاً با محذوراتی همراه است ــ در این زمینه، استدلالهای افسانهای یا نزدیک به واقعیت فراوانند: برخی ادعا میکنند که ماده رنگی سبز، به خاطر پایه آرسنیک، هنرپیشهها را مسموم میکند، در عین حال که برخی دیگر، مرگ مولیر در آخرین شب اجرای مریض خیالی را به خاطر پوشیدن لباس سراسر سبز میدانند ــ حالا میبینیم که همین رنگ در سینما میدان عمل را به روی تمام احتمالات گشوده است. همین رنگی که همهجا هست و هیچجا نیست، به بتمن اجازه میدهد تمام آسمانها را چرخ بزند، به آلیس امکان میدهد تا از باغی خارقالعاده گذر کند، فرصتی در اختیار ملکه قرار میدهد تا در قصری با طاقهای بلند گشتی بزند، و به سر جانی دپ امکان میدهد تا روی گردنش بچرخد. به عبارت دیگر، این رنگ یادآور قاعده و قانونی است که از همان سالهای نخستین سینما بر آن حکومت میکند: استفاده از این فنآوری، نهتنها منافاتی با خیالپردازی ندارد، بلکه بیان آن را نیز تسهیل میکند و فرصتی است مغتنم برای استمرار طبیعی خیالپردازی. [...]