دُنی ویلنو و راجر دیکینز تیمی عالی را تشکیل میدهند. در زندانیان، کارگردان و مدیر فیلمبرداری ماهرش محلهای در حومه پیتسبورگ را به یک چشمانداز قصه پریانیِ ناخوشایند تبدیل میکنند که به نظر میرسد از درون در حال فاسد شدن است. فضاهای خارجی از پیادهروهای کمنور در کنار اتاقهای نشیمن ملالآور و یکنواخت آنچنان مرموز و رعبآور به تصویر کشیده شده بودند که به فیلم طلسم خاصی میبخشیدند که در سرتاسر خود آن را حفظ میکرد و این در حالی بود که کنشها و بازیگران در پیشزمینه به گونهای بیامان تهدید به شکستن این طلسم میکردند. به مانند نمایشی از برادوی که تماشاچیانش را با هیاهو به بیرون سالن میفرستاد، زندانیان آن نوع موفقیت تکنیکیِ یکسره توخالی بود که میتوانست یک اثر هنری کاملاً شکستخورده دیگر را در خودش جای دهد. در پایان تنها نکته واقعاً جالب این بود که چطور فیلمسازانی آگاه به آنچه کنت جونز اغلب «درام بزگترِ نور و سایه» نامیده، میتوانستند به همان میزان نسبت به مسائلی پیشپاافتادهتر مانند داستان، شخصیت و ژانرْ کر، کور و لال بمانند. [...]