در کتابی که از عکسهای او چاپ شده، بیشترشان او را با لبخند نشان میدهند: مهربان، امیدوار، افسونگر، سخاوتمند.
در آخرین نمای وقتی زنی از پلهها بالا میرود (ناروسه، 1960)، ناروسه لبخندِ او را به شکل یک محصولِ به بار نشسته ارائه میکند. با رسیدن به این نقطه متوجه میشویم که چقدر کوشش شده تا این لبخند در جای خودش بنشیند. تا پیش از این، ما بدنی را در قطعهای متفاوت میبینیم، در نماهایی از پاها، جداگانه، از جایی دیگر، و بعد صدا میآید، با اطمینان، آرام، زنی در جایی جدا از اینجا در تنهاییاش با صدای بلند فکر میکند، در صحنههایی که دوربین هم بیشتر از آن نمیتواند جلو برود. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید