به احتمال زیاد، میبایست کمی زمان میگذشت تا با شناخت ماریا اشپت، تثلیث فیلمسازان زنِ جریان موسوم به «مدرسة برلین» تکمیل شود؛ اشپت، این سینماگر دیریاب و قطعاً کمتر قدردیدة سینمای معاصر و تازهنفس آلمان، در کنار آنگلا شانلک و مارن اده شاید نمونة دیگری باشد از آن رویکرد فرمال حسابشده و دقیقی که در نسبتی معین با حساسیتهای زنانه پیوند میخورد و ممزوج میشود: یک ترکیب گیرا میان منطق واقعگرا و فاصلهگذارِ سرد با حسهای رمانتیک و درگیرشوندة گرم. گرایش چندجانبهای که نه تماماً اسیر قسمی از خشکی و عبوسمآبی (عمدتاً) مردانه میشود و نه صرفاً نسبت به چهارچوبها و قواعد استتیکی که منتقدان میکوشند تحت لوای آن، آثار متنوع و متکثر سینماگران منسوب به این جریان را طبقهبندی کنند، بیتفاوت است. اشپت، همچنین سینماگری است که به صورت خودانگیخته تأثیرات معینی از فیلمهای دیگر را به جهان فیلمهایش راه میدهد، و تجربیات سینمایی خود را غنیتر میسازد: برای نمونه، تأثیرات و الهامهایی که در روزهای میانه (۲۰۰۱) از سینمای شرق دور مانند زندهباد عشق (۱۹۹۴) تسای مینگـلیانگ یا فرشتگان هبوطکرده (۱۹۹۵) از وُنگ کار وای نشان میدهد؛ یا آن فضا و شخصیتپردازی که در مادران مقدس (۲۰۰۷) ردپای برخی از فیلمهای فاسبیندر را بر خود دارد. [...]