شاید درست در همان لحظات پایانی لوردس (2009)، فیلم قبلی جسیکا هاسنر، در آن برزخ قضاوتهای آدمها و تردید کریستین (زنی که در شبی معجزهآسا بیماریاش علاج مییافت) میشد طبیعت ناآرام و بیقرار «عاشقانه»ای غریب را پیشبینی کرد. انتظاری پنج ساله که بهتدریج در تصویر زندگی واقعی هنریته فوگل و خودکشی نابهنگامش همراه با شاعر و داستانسرای معروف آلمانی هاینریش فُن کلایست پاسخ خود را میگرفت؛ فُن کلایست، آن نیروی شورشگری که نظم تحمیلشدة جامعة قرن هجدهمی آلمان را برنمیتافت و مصرّانه با خواستة غریب همیشگیاش، همانا مردن در کنار زنی که دوستش دارد، تلاش میکرد تا آن راز دستنیافتنی، آن تجربة نامتعارف عشق ورزیدن، را (در خود و دیگری) به چنگ آورد؛ و درست کشاکش رسیدن به این افسون و جذبة مرگ است که تراژدی عشق دیوانه (2014) را شکل میدهد. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید