امشب دوستم داشته باش (۱۹۳۲) و جوراب ابریشمی (۱۹۵۷): دو موزیکال جاودانی فیلمسازی که هیچ دو فیلم دیگری را در یک ژانر نساخت ــ فیلمسازی تبعیدشده در پانتئون اندرو ساریس به مرتبهی نازلِ «کمتر از آنچه به چشم میآید»، با «آکروباتهای تکنیکیاش»؛ «نوآوری که چیزی جز نوآوری ندارد». اولی در اوان پیدایش سینمای ناطق ساخته شد، در روزهای ذوقزدگی با کشف «صدا» و «آزمایش» با آن؛ در عصر آن «تاکی» (talkie)های نخستین، در روزگار سرمستی با دیالوگهای تیز و رندانهی لوبیچ در کمدیهای پارامونت که از زبان موریس شوالیه و جنت مکدونالد به صدا درمیآمدند. دومی در روزهای اوج مینهلی، عصر آوازهای در باران، چهار سال پس از شکوه رقصهای دونفرهی فِرد آستر و سید شریس در کاروان موفقیت. یکی سرگرم صدا و آواز تا در لحظهای حیاتی از تاریخ سینما بهترین پاسخ را به ورود عنصرِ تازه بیابد و دیگری سرخوش با حرکت و رقص تا به گفتهی خود فیلمساز بخت کار با دوتا از بهترین رقصندههای دنیا را از دست ندهد. دو فیلمِ بیربط به هم: آنچنان که قرار است (گفتهاند که باید) از یک «غیرمؤلف» انتظار داشت. اما هر دو در نهایت بهمپیوسته با یک تقدیر مشترک، محکوم به زیستن زیر شمشیر داموکلسی لوبیچ: امشب دوستم داشته باش تنها «تقلید لوبیچ» بود با «زاویهدوربینهای بیشتر» و جوراب ابریشمی، یک نینوچکای «عوامانه و بدون گاربو». [...]