آمارها مؤید یکی از قدیمیترین ضربالمثلهای هالیوودیاند: موزیکالها اقبالی چرخهای دارند. وقتی مردم از جُنگهای (revues) موزیکالِ پر از ستاره و آواز و رقص، که حجم انبوهی از آنها در سه سالهی نخست سینمای ناطق بازار را اشباع کرده بود سیر شدند، محبوبیت اولیهی ژانر در ۱۹۳۰ فروکش کرد. در سپتامبر ۱۹۳۰ تیئتر مگزین این محصولاتِ پر زرقوبرقِ تهی از داستان را «راپسودیهایی در قرمز» خواند، که رنگِ آن اشارهای بود به گیشههای بلیتفروشی. سه سال بعد خیابان چهلودوم به نمایش درآمد، بازبی برکلی و فرد آستر از راه رسیدند، و از پی آنها موزیکال اقبالش را از نو به دست آورد. با پایان دههی سی، دومین چرخهی اقبال هم به پایان راه خود نزدیک شد. برکلی روزهای خوشِ پولَکی و آن عشقهای بگیر و نگیر را به چشم دیده بود؛ آستر و راجرز بالاخره دست از همکاری کشیدند. وداعشان با ماجرای ورنون و ایرنه کسل (۱۹۳۹) بود، کماهمیتترین اما نه واقعاً آخرینِ موزیکالهایشان (هنوز یک وصال کوتاه دیگر در خانوادهی بارکلی از برادوی در ۱۹۴۹ در راه بود). مردم روزبهروز بیشتر از واریاسیونهای بیپایان آثاری که این غولهای موزیکال دههی سی از روی الگوهای مختلفشان میساختند خسته میشدند. دیگر این واریاسیونها هم دوای درد تکرار غالباً بیاهمیتِ چیزهای معمول نبود. چهرهای تماماً نو لازم بود، و تا ظهورِ این چهرهْ فیلم موزیکال کژدار و مریز پیش میرفت؛ سرخوش و خوشآهنگ، اما فاقد کیفیتی متمایز. [...]