هر فیلم خوبی، چه بهصراحت اینرا اعلام کند و چه نه، با خود پیشنهادهایی دارد برای پاسخ به سؤالهای مهمی همچون «چرا ساخته شده» و «تماشگر چطور باید تماشایش کند». در واقع با چنین پیشنهادهاییست که یک فیلم مشخص میکند چه انتظاراتی از تماشاگرش دارد، چقدر به او فکر کرده و او را در کجا نشانده است. در آن سنت نقادی که با نامهایی چون بازن شناخته میشد، بخش مهمی از کار منتقد درگیر شدن نظری با این پیشنهادها و امکانها بود و از دل آن، آشکار کردن آن مکانیزمهایی که تازه در مرحلههای بعدی در قالب تحلیلهای تماتیک یا استتیک خود را عرضه میکردند. اینکه در نقادی معاصر این جنس مواجههی بنیادین با فیلمها به تعلیق درآمده نیازمند بحثی جداگانه است، اما نمیتوان به پذیرش جهانی بازی آدمکشی، در حد صدرنشینیاش در لیست سال سایت اند ساوند، فکر کرد و به آن اشارهای نکرد. چه اینجا با فیلمی مواجهیم که به گونهای مشکوک بسیاری از پرسشهای بنیادین پیرامون خود را به صورتی نسنجیده بدیهی فرض میکند، و در مرحلهی بعد، به منتقدان دوستدار خود نیز تسری میدهد. [...]