آرشیو شماره ۲۷

به من بگو چگونه و با چه بهایی پیروز شدی؟

درباره‌ی بازی آدمکشی ساخته‌‌ی جاشوآ اُپنهایمر

جایی در اواخر فیلم، زمانی که اَنور کُنگو در برابر دوربین جاشوآ اُپنهایمر نشسته و به تصویر خودش در تلویزیون خیره شده در شرایطی‌ که نقش یکی از قربانی‌ها را در حال شکنجه شدن بازی می‌کند، خطاب به دوربین می‌گوید: «می‌تونم احساس مردمی رو که شکنجه می‌کردم، حس کنم.» در همین لحظه، جاشوآ دخالت می‌کند و با لحنی آرام و باوقار پاسخ می‌دهد که این‌دو فرسنگ‌ها با هم تفاوت دارند، چراکه تو می‌دانی این تنها یک فیلم است، درحالیکه آنها (قربانیان واقعی) می‌دانستند که واقعاً دارند کشته می‌شوند. و این توضیح کوتاه فیلمساز، به یک معنا، استراتژی کلی فیلم در مواجهه‌ با موضوعش را یادآور می‌شود: اینکه جاشوآ هم کاملاً واقف است که کارِ او نیز در نهایت چیزی نیست جز ساختن فیلمی درباره‌ی کشتار دسته‌جمعی مخالفان در اندونزیِ ۱۹۶۵-۶۶، تصویری که هیچ ربطی به تجربه‌ی دهشتناک و تلخ قربانیان واقعی آن ماجرا ندارد. این آگاهی در سطحی فراتر به ناتوانیِ خودِ مدیوم فیلم در ارائه‌ی تصویری رئالیستی، موثق، و بی‌کم‌وکاست از یک رخداد تروماتیک هم اشاره دارد؛ موضوعی که البته خیلی قبلتر از جاشوآ، فیلمسازی چون آلن رنه در آثاری نظیر شب و مه و هیروشیما عشق من بر آن پرتو افکنده بود، زمانیکه راوی در شب و مه روی تصاویری رنگی از اردوگاه‌های خالی و متروکه‌ی مرگ یادآور می‌شد که هیچ عکس یا توصیفی نمی‌تواند ترس و درد واقعی قربانیان و بازماندگان را فراچنگ آورد: ناممکنیِ ثبت حقیقیِ گذشته. [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: