در فستیوال کن 1997 بروس ویلیس در واکنش به حملات منتقدان به فیلم عنصر پنجم لوک بسون گفت: «دیگر هیچکس به حرفهای منتقدان گوش نمیدهد. کلمات آنها به عصر دایناسورها تعلق دارد.» اینکه دفاع جانانه و گستاخانهی ویلیس از کارگردانش ممکن است در امتداد شخصیتـبازیگر کمابیش ثابت او بعنوان منجی عالموآدم باشد، موضوع این نوشته نیست (آرماگدون، دوازده میمون، عنصر پنجم، سری پنجگانهی جانسخت، تنها مشتیاند نمونهی خروار تلاشها و کوششهای بیمزدومواجب ویلیس در کارنامه کاریش برای نجات بشریت)، بلکه نکتهی مهمْ نقد فیلم و جایگاه و کارکرد اجتماعی آن است، که ویلیس حدود بیست سال پیش از پایان حیات آن در قالب حمله به منتقدان فیلم بسون سخن میگفت؛ حیات اجتماعیای که شاید سرآغاز نزولش دههی 1980 باشد و در میان بسیاری از عواملی که بانی آن بودند، شاید «نظریه» و آکادمیک شدنِ نقد نقش مؤثرتری داشته باشد. از دوران طلایی حیات اجتماعیـسیاسی نقد فیلم در دهههای 1960 و 1970 دهههاست که میگذرد. [...]