وودی آلن پس از پرسههای سرخوشانهاش در شهرهای اروپایی، بار دیگر به آمریکا بازگشته تا طعم تلخ و گزندهی فیلمهای پیشینش را احیاء کند و یک کمدیـتراژدی از حضور کیت بلانشت در سانفرانسیسکو بسازد. این حضور هم در برگیرندهی ظاهر فیزیکی بلانشت است و هم قدرت بازیگری او. کیت بلانشت بارها نشان داده که توانایی جان بخشیدن به زنان سردرگمِ مشکلدار (یادداشتهایی بر یک رسوایی، آقای ریپلی بااستعداد) یا، در سویی دیگر، زنانی قدرتمند و تنها (الیزابت، هانا) را دارد، کاراکترهایی که بهتنهایی میتوانند بار فیلم را بر دوش کشند. اتفاقی که در فیلم اخیر آلن هم افتاده است؛ جاسمینِ بلانشت مهمترین نیروی پیشبرندهی فیلم است که کاراکترهای دیگر را تحتالشعاع قرار داده، حتی جینجر با بازی نسبتاً خوب سالی هاوکینز که پتانسیل اینرا داشته تا به کاراکتری موازی و در تقابل با جاسمین بدل شود، اما درنهایت محدود باقی مانده است. جاسمین در پی رسوایی مالیِ شوهر ثروتمندش، هال (الک بالدوین)، از نیویورک به خانهی خواهرش در سانفرانسیسکو پناه برده تا زندگیش را دوباره بسازد. [...]