هنوز مشخص نیست که کارگردان استرالیایی، جنیفر کنت، بازهم بخواهد فیلم ترسناک بسازد یا خیر، اما با توجه به اولین فیلم ترسناک و تکاندهندهاش، بابادوک، میتوان گفت که سینمای وحشت آشکارا به او نیاز دارد. در سالی که کمابیش سالی سوتوکور برای این ژانر محسوب میشد، فیلم کنت یکمرتبه همچو بارقهای در تاریکی میدرخشد و مو را به تن تماشاچی سیخ میکند. همانند تمامی فیلمهای ماوراء طبیعی برجستهی این ژانر، وحشت دارای موجودیتی مستقل خارج از کاراکترهای انسانی فیلم نیست، بلکه وحشت در این فیلمها به طریقی استعاری نشان داده میشود و برآمده از درکی عمیقتر از کاراکترهاست. بچهی رزمری راجع به واکاوی زیروبم کاشتن تخم شیطان در زهدان نیست، بلکه این فیلم نمایشگر شیوههایی است که از طریق آنها بدن زنان در اجتماع به خدمت گرفته میشود. هجوم ربایندگان جسم بیشتر به تلاشی در راستای یکسانسازی جامعه میپردازد تا به جزئیات نیروی فضایی اسرارآمیزی که میخواهد سیارهی ما را به تسخیر خود درآورد. همچنین آیا افسانهی شهری کندیمن معنای دیگری دارد جز نمایشی خشمناک از نسلکشی و سرکوب نژادی و تأثیر آن بر نسلهای آینده؟ بابادوک فرم داستانهای تا حدی رایج لولوهای کودکی را به خود میگیرد، اما بسیار بیشتر از اینها در چنته دارد. کنت با این داستان ترسناک و ظاهراً سادهی هیولای کتاب کودک که به طرز وحشتناکی جان میگیرد درحالیکه با تبعات ناگوارِ به تعویق افتادهی حادثهای دستوپنجه نرم میکند، به درون ذهن دو نفر ــ یک مادر و پسر ــ نقب میزند؛ شخصیتپردازی فیلم هوشمندانه و تأثیرگذار است و همچنانکه درام فیلم پیش میرود هرگز ذرهای از ترسناکیاش کاسته نمیشود. [...]