این دوتا خیلی باهم فرق دارن؛ اینکه داری اون لحظه رو زندگی میکنی یا اینکه بخوای برگردی و بعدتر تجربهش کنی». شاید همین گفتهی ژولین (متیو آمالریک) در پاسگاه پلیس (در همان اوایل فیلم) جوهر تجربهگرایانهی اقتباس آمالریک از اتاق آبیِ (1964) ژرژ سیمنون را هم شکل داده است: تقابلِ زمان حالی که بازایستاده و هجوم خاطراتِ گناهآلود گذشتهای که مدام به بازی گرفته میشود و به نمایش درمیآید. اتاق آبی بر مبنای رابطهی پنهانی ژولین و اِستر (استفان کلئو) و قرار ملاقاتهایشان در اتاق آبیرنگ هتل قدیمی اما باشکوهِ شهری کوچک شکل میگیرد. جاییکه با کمی تأخیر میفهمیم در آن جنایتی رخ داده است. هردوی آنها بازداشت شدهاند و در مقابل بازپرسیهای مدام، و کوهی از سؤالات بیجواب قرار گرفتهاند. آرامآرام تکههای پازل کنار هم قرار میگیرد و معمای قتل آشکار میشود. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید