تعقیب میکند انگار که از دل کابوسی بیرون آمده و به پردة سینما کشیده شده است. فیلم نه در یک وضعیت حقیقی که در یک وضعیت آستانهای کار میکند، که گویی به جای آنکه مستقیم به پیش برود با منطق عجیب خودش به اینسو و آنسو میچرخد. فیلمی پرطراوت در ژانر وحشت که حتی جدیترین فیلمهای اخیر این ژانر (مانند بابادوک) یا نوآورترینشان (مانند فهرست قتل) و یا ترسناکترینشان (مانند بَدشگون) در برابر ضربههای پرشورش عقبنشینی میکنند. در فیلم تازة دیوید رابرت میچل بدون شک شور و هیجانی موج میزند که برآمده از موارد متعددی است ــ از توالی تصویرهای مشوشکنندهای که بهآرامی عرضه میشوند و اثری فراتر از تجربههای معمول ژانر بر جای میگذارند؛ فراتر از ضربان قلبی که با ریسههای برآمده از جملة «منو گرفتی!» به تپش درمیآید. جهان حاشیهای میچل که با تهدیدهای بیوقفه و گستردهای نشانهگذاری شده، برخلاف جیغ، فیلمی شاد مبتنی بر کمدی موقعیت (سیتکام) نیست؛ فیلمی که کافی بود در آن با رها شدن از شرّ هیولاها، بار دیگر به دنیای معمول و واقعی برگردیم. در جهان اسرارآمیز تعقیب میکند هیچ وضعیت عادیای وجود ندارد که بتوان به آن بازگشت. [...]