آرشیو شماره ۲۷

پدرو آلمودووار

(کارگردان، اسپانیا)

در شب افتتاح جان کاساوتیس سکانس‌های بسیاری هستند که همیشه روی من تأثیر گذاشته‌اند، بخصوص از لحظه‌ی تأخیر میرتل (جینا رولندز) برای پیوستن به همبازی‌هایش برای نخستین اجرای نمایشی که وی نقش اول آنرا در اختیار دارد، تا لحظه‌ای که بالاخره روی صحنه ظاهر می‌شود و توانِ آنرا پیدا می‌کند که نخستین جمله‌اش را بر زبان بیاورد. این مجموعه سکانس‌های کوتاه برای من یادآور عصاره‌ی ارتباط بین کارگردان و بازیگران است و ماهیت پیچیده و بی‌رحمانه‌ی آن. فیلم کاساوتیس از دنیای تئاتر حرف می‌زند اما کاملاً این دنیا را می‌توان به دنیای سینما نیز تعمیم داد. بن گازارا در لباس اسموکینگ به سمت خروجیِ هنرمندان می‌رود که مسیری باریک است و با چند پله به راهروها متصل می‌شود. همانجاست که میرتلِ ستاره‌ یا بهتر است بگویم ته‌مانده‌ی ستاره‌ی نمایشی که قرار بوده حدود یک ربع قبل از آن شروع شود را پیدا می‌کند. میرتل تازه از راه رسیده، به‌ناچار باید به دیوار تکیه کند تا بتواند سرپا بایستد. الکل هر گونه هویتی را از چهره‌اش زدوده است. زمزمه می‌کند: «دیر رسیدم». [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: