جاده همواره یکی از عناصر و درونمایههای اساسی فرهنگ آمریکایی بوده است. ژانر فیلم جادهای شاید واضحترین و دربرگیرندهترین بستر برای مطالعۀ تعبیر ژان بودریار از ارکان فرهنگ مدرن آمریکایی باشد: فضا، سرعت، سینما، تکنولوژی. همانطور که فیلمهای وسترن (بهعنوان آمریکاییترین ژانر تاریخ سینما) از خلال سفر به غرب و گسترش مرزها و اکتشاف سرحدات و سکونتگاههای جدید، با مفاهیمی که آمریکا آن را بازنمایی میکرد درگیر بودند (در صدر همهشان، مفهوم آزادی و نسبتش با جامعهای تازهبرپاشده)، این میراث با افول ژانر وسترن به فیلمهای جادهای منتقل شد. فیلمهایی که حالا اتومبیل را جایگزین اسب وسترنر و درشکۀ ساکنین جدید و قطار میکردند. این بار اما، نه سرزمین ناشناختۀ غربی ــ که در دوران معاصر محلی از اعراب نداشت ــ که خود جاده، فضایی بود که مسافرِ آزاد و یاغی چیزی را در آن جستوجو میکرد. جاده حالا در بخشی از تاریخ قرن بیستم میتوانست جایی باشد برای فرار از فشار هژمونیک هنجارهای جامعۀ آمریکایی: تبلیغ ایزیرایدر در ۱۹۶۹ چنین بود: «مردی به جستوجوی آمریکا رفت اما هیچکجا آن را نیافت.» [...]