فیلمهای کلی رایکارد بسیار «ساده» به نظر میرسند، با روایتهایی بیپیرایه، یکنواخت و بدون اوج و فرود، فیلمهایی که عمداً از خلق لحظههای احساساتی، برانگیخته، و پر تنش اجتناب میکنند، بهکندی پیش میروند و در استفاده از موسیقی خوددار هستند، خسّت به خرج میدهند. رایکارد فیلمنامههایش را مینویسد و بعد آنها را کارگردانی و تدوین میکند، با این وجود احتمالاً تشخیص امضای این فیلمساز مؤلف سخت است، چراکه فیلمهایش بیش از آن بیتکلّف و بیادعا به نظر میرسند که بخواهند نمایانگر سبکی خاص باشند. گویی رایکارد در هر یک از فیلمهایش، در هر لحظه، در هر قاب و با هر انتخاب میکوشد تا از چنگ کلیشهها بگریزد، تا حس، نگاه یا ایدهای را به تماشاگر تحمیل نکند و الگوهای شکلگرفته لذتجویی را در ذهن تماشاگر بشکند. رایکارد از برداشت بلند استفاده میکند اما این بدل به یک حضور فراگیر، به یک سبک یا تکنیک آشکار نمیشود، از موسیقی استفاده میکند اما هیچوقت با کمک آن موقعیتی را به اوج نمیرساند، قاببندیهایش زیبا و بخصوص در فیلمهای متأخرش چشمگیرند، اما باز جهان درونی فیلم، ذهنیت و احساسات کاراکترها را فدای شیفتگی تصویری نمیکند. عناصر مشابهی را در فیلمهایش به کار میگیرد، حیوانات، رانندگی و ماشین، طی مسیر، مناظر طبیعی، گپوگفتهای دو نفره، اما حتی این عناصر هم از به رخ کشیدن خود طفره میروند. و شاید به همین دلیل فیلمهایش معمولاً دستکم گرفته شدهاند. [...]