آرشیو شماره ۲۷

ناجورها

همخوانشِ سه اثر علی مصفا از خلال آخرین ساخته‌اش، پله‌ی آخر

خسرو، لرزان و روان و کِیف‌کنان، با چشمانِ بسته بر سر اِسکِیتش، در سرازیری سُر می‌خورد ــ انگار این بازی و لذّتی باشد که از خیلی وقت آرزویش را داشته ــ و آهنگ حرکتش با آوازِ حسینعلی‌خانِ نکیسای تفرشی همخوان می‌شود ــ بله! نکیسا اهل تفرش بود، اتفاقاً برادر اسماعیل مصفّا بود که او هم صدای خوشی داشت و پدرِ مظاهر مصفّا بود، مظاهر مصفّا را هم که لابد می‌شناسید! اما این صدای خوش به خسرو ارث نرسید اما این خودش یک حکایت دیگر است. ــ برگردیم به خسرو که بر سر اسکیتش می‌لرزد و پایین می‌رود. راستی حتماً می‌دانید که نکیسا در آن آوازِ به یادگار مانده غزل سعدی را می‌خواند که «مرا تو جان عزیزی و یار محترمی.» حالا وقت بازی است. چرا حالا؟ چون خسرو از مرگ قریب‌الوقوعش باخبر شده و تصمیم گرفته تا پیش از مرگ کمی هم بازی کند! [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: