اتاقی که چراغهایش خاموش است، ولی نور لرزانِ قرمز و آبیِِ لامپهای نئونی که در بیرون آویزانند، در آن رخنه کرده است. آنجا روی تخت، زنی نشسته است. انگار زیر لب آهنگ غریبی را زمزمه میکند. پیش از آنکه هفتتیرش را پر کند. خیابانها خالیاند و زمین خیس، زمانِ پایین کشیدنِ کرکرهها است. در دل این شب، تنها یک جزیرهی کوچک باقی مانده که هنوز قلبش میتپد، یعنی چند خیابان از محلههای سِنترال یا کازوِی بِی که به نظر میرسد جمعیت در سکوت در آنها جمع میشوند. اواخر دههی هشتاد، هنگکنگِ سرخورده. یوئن بیائو اینجا با صورت تکیده، گونههای زخمی و آن کتِ بیش از حد بلندش، از نقشی که در پروژهی A بازی میکرد، فاصلهی زیادی دارد. درست مانند جکی چان در داستانِ جنایت ساختهی کِرک وُنگ، یوئن بیائو هم احتمالاً در پا به فرار (1988) تنها نقش جدّی عمرش را بازی کرده است. و چقدر هم جدّی! [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید