تصویر آشنای فیلمهای جارموش معمولاً مسافرانِ چمدانبهدست و آراستهای است که قدم به شهر/ مکان جدیدی گذاشتهاند و به گوشهوکنار سرک میکشند. مسافر بودن و چگونگی توانایی آنها در برقراری ارتباط با فضا و موقعیت تازه شاید از اساسیترین مسائل در فیلمهای جارموش باشد. پلانِ آغازین و پایانی این فیلمها ورود و خروج شخصیت(ها) به سرزمین یا شهر با کولهبارشان است. این ورود و خروج با آنکه از لحاظ بیانِ بصری مشابه هستند ولی تفاوتهایی دارند؛ به وقت تَرک و وداع، این شخصیتهای بیگانه نسبت به فرهنگ آمریکایی شناخت و تصویر عینی خود را به دست میآورند و دیگر همچون هنگام ورود بیگانگی مطلق در مواجهه با محیط ندارند. اگرچه رابین وود در مقالهاش دربارۀ جارموش اعتقاد دارد که این بیگانگی تا پایان فیلمها پابرجا میماند و هیچ تغییری نمیکند، ولی با تماشای لحن گفتگوها، نحوۀ مواجهات و ژست شخصیتها در هنگام بازگشت، به نظر میآید دیگر آن بیگانگی دیده نمیشود یا حداقل کمتر حس میشود. مسافران جارموش هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند و برای درک این تغییر از بیگانگی به قرابت، باید هرکدام از این ویژگیها را از ابتدا تا انتها با دقت مشاهده و پیگیری کرد. [...]