صنعتِ فرهنگسازیِ آمریکا، در تلاش خستگیناپذیرش برای مرتبط کردنِ همهچیز به همهکس و میل تجربهگرایانهاش به امتحان کردن هر چیزی برای یکبار، بطور متناوب پیشدرآمدها، جریانهای موازی، و آلترناتیوهایی برای آوانگاردیسمِ محلی یا اروپایی تولید کرده است. منظورم علاقهی پابلو پیکاسو نسبت به کمیک استریپ کودکان کاتزنیامر، ستایش آنتونن آرتو از برادران مارکس، دلبستگی ساموئل بکت به لورل و هاردی، حمایت آندره برتون از فیلم پیتر ایبتسون اثر هنری هاتاوی (1935) بعنوان اثری سوررئالیستی همتای عصر طلایی بونوئل نیست؛ درعوض، به چیزهای دیگری فکر میکنم: پیشارجاع به تلویزیون بعنوان شومینه (1969) اثر یان دیبت توسط برنامهي تلویزیونی کندهی درخت یول، و اینکه شیوهی پوشش رسانهای قتل کندی ــ از تکرار تاریخی نمایش مرگ لی هاروی اسوالد تا تحلیل میکروسکوپی بعدیشان از فیلمِ زاپرودر[فردی که با دوربین شخصیاش از قتل کندی تصویربرداری کرده بود] ــ به شکلی اجتنابناپذیر تام، تام پسر نیلبکزن (1969) کِن جیکوبز و فیلمهای اِرنی گِر را تداعی میکند. [...]