حیات حرفهای مانوئل دو اُلیوِیرا، که زمانی شروع شد که سینما تازه نخستین گامهایش را برداشته بود و سپس به مدت نُه دهه به درازا انجامید، یک مورد استثنائی است. این طول عمر خارقالعاده آثار او را به نمایی کلّی از تمام تغییرات تکنیکی و زیباییشناسانهای بدل کرده است که فرم سینماتوگرافیک را تعین بخشیدهاند و خودِ او را به شاهد فعّال و سازشناپذیرِ زمانهاش. بنابراین، آثار او توأمان هم فشردهای از تاریخ سینما هستند و هم سنتزی از رابطة سینما با تاریخ. این آثار دورنمایی از تلاقی این دو تاریخ ارائه میدهند. با این همه، اگر مانوئل دو اُلیوِیرا تنها کارگردانی بود که سوار بر قطار برادران لومیر شد تا فاصلة دور و درازی را بپیماید که وی را به زمان حال میرسانْد، و اگر او همچنین کسی است که نگاه، اندیشه، و شیوة کارش مستقیماً توسط این مسیر شکل (form) گرفته است، باید گفت که فیلمهایش سیر وقایعنگارانة این هنر همواره در حال شکلگیری (formation) را متحول و از نو ابداع کرده است. اُلیوِیرا که تجاربی را که در طیّ این سفر اندوخته باروبنة خویش کرده است، در هر فیلم (در هر نما) چشماندازی را به ما نشان میدهد که در آن میتوان کلّ سینما را رودررو با خودِ او دید: انفصال، همزمانی و ازسرگیری چشمگیرترین جنبههای این تصویرِ نابهنگام (anachronique) هستند. سینما به مثابه ماشینِ احیا و تکرار، نزد او، در بازتولید گذشتة خودش، که خود را در زمان حال تصویر میکند، متبلور میشود. [...]