آرشیو شماره ۲۷

قطعه‌های زمان

ونگ کار وای و ماندگاری خاطره
نویسنده: چاک استفنز
مترجم: سوفیا مسافر

مردِ شمشیربازْ مالیخولیایی‌ست، و پر از خاطرات دردناک؛ سیل خروشانِ دلهره‌ی غم‌افزا از زخم‌های احساسی‌اش بیرون می‌زند. در گذشته‌اش زنی هست، و در آینده‌اش چیزی جز مرگ نیست؛ در فاصله‌ی این‌دو، بیابان بی‌سر‌و‌تهِ اندیشیدن و حسرت خوردن. حالا به مهمانخانه‌دار و معامله‌چی برای سربازان دوره‌گرد بدل شده، وقت‌کشی می‌کند و در تنهایی می‌اندیشد، و صدای فش‌فش تیغ برایش لکه‌ی ننگی از گذشته‌ای دور و جوانیِ نیم‌ از یاد رفته است. او هرگز شمشیر از نیام برنمی‌کشد. پلیس هم تنهاست، مشغولیتی به جز گردش های شبانه در محله‌ای پر از چاله‌های آب باران ندارد، جاییکه هرگز صدای جیغ لاستیک اتومبیلی هم شنیده نمی‌شود. شاید دم باجه‌ی تلفن عمومی بایستد، ناهار بی‌عجله‌ای، شامل یک پرتقال، بخورد، یا به کمک کسی که پول بلیط اتوبوس ندارد بشتابد، اما تنها چیزی که می‌تواند عرقش را درآورد رطوبتِ فصل باران‌های موسمی‌ست. او که از بند محبت رسته، به صدای تیک‌تاک ساعت وفادار است و بس. قدم می‌زند و تماشا می‌کند، در خیال زندگی‌های دیگر، خیال دنیایی فراتر از حدّ و مرز اطراف خودش، خیال آینده‌ای در جایی ورای قلمرو مسئولیت خودش. او هرگز اسلحه از غلاف برنمی‌کشد. [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: