جانی تو باید فرزند شرقیِ هاوارد هاکس باشد، با نوسان میان ملودرامها و کمدیها در یکسو، و اکشنها و گنگستریها در دیگرسو. کارنامهای که نتیجهاش تنها از سال 2000 به بعد (اگر ماحصل دو دههی قبلش را به حساب نیاوریم) نزدیک سی فیلمِ متفاوت از هم در کمپانی شخصیاش است، یعنی بازآفرینی یک تاریخچهی سینما در مقیاسی شخصی. در این تاریخچهی ناهمگون به چند فیلم طبقهبندیناپذیر هم برمیخوریم: زمین زدن (2004)، قطعهای تغزلی که جودو را بهانهای میکند برای بزرگداشت کوروساوا، و یا PTU (۲۰۰۳)، که گذر جانی تو، درست از میان «ژانر»، و ورودش به قلمرو «ابزورد» را نشان میدهد. گنجشک (2008) نیز با بافت مینیمالش باید «فیلم آبستره»ی جانی تو لقب بگیرد. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید