مردان عبوس و زنان لجوج عنان از کف داده و حیران بر سر و صورت هم چنگ میکشند. آن یکی که چنگ را کافی نمیداند بر صورت دختر اسید میپاشد و این یکی که دستش از چنگ کوتاه مانده، عربدهکشان و با اشارۀ انگشت و برآمدگی رگ گردن، دیگران را تهدید میکند و از سمیه میخواهد نرود! همه خسته و عاصی «نفسکش» میطلبند و خود و بقیه را به در و دیوار میزنند. نترسید! اینجا نه دارالمجانین یا میدان جنگ که سینمای ایران است. خبری از ملاحت و نازکطبعی و ظرافت در گفتار و رفتار و منش آدمیزادی نیست. نشانی از احترام در روابط انسانی و تلاش برای مفاهمه و معاشرت و همآغوشی با سایرین وجود ندارد. از این سینمای عصبانی که جنگ جای رنگ و رزم جای بزم را در آن گرفته نباید انتظار سرگرمی معقول و فیلم ژانر داشت. یعنی به شکل طبیعی نمیشود. هر کاری آدابی دارد و نیازمند ملزوماتی است تا شکل گرفته و حادث شود. «کمدی رمانتیک» بعنوان زیرژانری پرطرفدار از کمدی، برآمده از نظام ژنریک فیلمسازی و مناسبات مدرن انسانی است. [...]