جف کاستلو، در صحنهای فراموشنشدنی از سامورایی، در میانه شبکه خطوط قطارهای متروی پاریس، در حد فاصل ایستگاهها در گریزی نفسگیر میکوشد از دست مأموران پلیس فرار کند، با توسل به حرکاتی که تقریباً بیشباهت به جستوخیزها و اینسو و آنسو جهیدنهای قناری کوچکش در قفس نیستند؛ همان ناآرامی و بیقراری پرنده محبوس به هنگام ورود بیگانگان به گوشه عزلت اتاق کاستلو. ساموراییِ خاموش، مبهم و خوددار ژانـپیر ملویل، همچون دیگر شخصیتهای فیلمهای وی، در جهان سینمایی دقیق و منظمی سکنی دارد، جهانی که مانند نقشه و الگوی متروی پاریس، از خطوطی متنوع بهره میبرد، همراه با مجموعهای منسجم از نقاط تلاقی و افتراق. برای ورود به قلمرو سینمایی ملویل ولی شاید بتوان با توجه به تابلوهای راهنمایی که در همین صحنه گریز از فیلم به چشم میآیند، مسیر حرکت این نوشته را معین کرد و با توجه به این علائم نوشتاری نقطه عزیمت را در نظر گرفت. [...]