مقدمه: آخرین فیلم گزاویه دُلان واکنشهای متضادی را در فیلمخانه برانگیخت. به جز جوان بودن، نکتة دیگر دربارة این سینماگر کانادایی همین دوقطبی بودن نگاهها به اوست که مختص ایران نیست. در کشور خود سینماگر، یکی از سرشناسترین فصلنامههای سینمایی انگلیسیزبان (سینماسکوپ) بیرحمانه به فیلم تاخت درحالیکه مجلةسینمایی فرانسهزبان کانادا (24 ایماژ) فیلم را بزرگ داشت. در فرانسه، کایه دو سینما با قرار دادن مامی در فهرست 10 فیلم سال، بهانة خوبی به دست منتقدانش داد تا آنچه «سیاست احساساتِ» کایة معاصر نامیدند را ریشخند کنند. یکی از همین منتقدان فرانسوی پذیرفت مقالهاش را برای ترجمه در اختیار فیلمخانه بگذارد که در اولین بخشِ بحث حاضر آمده است. از سوی دیگر، میدانیم که فیلمسازی برای دُلان یک «کنش عاشقانه» است: احساسی لبالب از عشق به سوژه و بازیگرانش. گویا خود فیلم هم با پرسش از کافی بودن یا نبودن عشق در حل بحران، به سرشت خود آگاهی نشان میدهد و پیشاپیش این سؤال را به سرنوشت خود و مؤلفش پیوند میزند: آیا عشق برای سینما کافیست؟ در بخش دومِ بحث حاضر، نوشتة همدلانة من تلاش دارد با رجوع به فیلمهای دُلان، ایدههایی در تمامیت سینمای او از ابتدا تا اینجا را جستجو کند و مخالفان را به دوباره دیدن فیلم دعوت کند. مسعود منصوری [...]