در سال 1959 روانکاوی به نام مایکل بیلینت کتابی با عنوان هیجان و واپسروی منتشر کرد که نهتنها با استقبال هواداران فروید روبرو شد بلکه توجه مورخین و نظریهپردازان فیلم را نیز به خود جلب کرد. گرچه بیلینت هرگز در نوشتهاش به طور مستقیم به سینما اشاره نکرده بود اما در فصل نخست کتابش تحت عنوان «جنگهای شادی و هیجان» به تعدادی از فعالیتهای مختلف هیجانانگیز میپرداخت. شرکتکنندگان در این فعالیتها هم به طور مستقیم و هم غیرمستقیم هیجان را تجربه میکنند. به طور مثال در سیرکها تماشاچیان را با کارهایی از قبیل بندبازی و بازی با شیرها سرگرم میکنند. سینما را اغلب با تئاتر و رمان مقایسه کردهاند اما کمتر کسی تا به حال به قرابت آن با سیرک اذعان کرده است، اگرچه همه ما به نقش اساسی لذت غیرمستقیم هیجان یعنی عامل مشترک میان سیرک و سینما واقفیم. سینما از همان آغاز سعی داشت از امکاناتش برای هیجانآفرینی بهره ببرد. حتی فیلمهای اولیه برادران لومییر نیز تأثیری هیجانانگیز بر تماشاگران داشتند. همه، داستانهایی درباره وحشت و فرار تماشاچیان از سالن سینما در هنگام نمایش ورود قطار به ایستگاه را شنیدهاند. تماشاچیان از آنرو چنین میکردند که میترسیدند قطار از پرده بیرون بیاید و آنها را زیر بگیرد. اما طولی نکشید که ژرژ ملییس آنها را سوار بر موشک به کره ماه فرستاد. [...]