درحالیکه گفتار رایج سینمایی در ایران به شکل روزافزونی بر لزوم توجه هرچه بیشتر به فیلمهای اجتماعی تأکید دارد، به اینکه فیلمها باید تصویری واقعی از اجتماع و معضلات اجتماعی را عرضه کنند و حاوی پیام و نکات آموزشی برای تماشاگر باشند، اکثر كارگردانها نیز در عین حال فیلمهای خود را اجتماعی میخوانند؛ آنها میگویند فیلم ما تصویری از اجتماعی است که در آن زندگی میکنیم. پارادوکس فوق از کجا سر برمیآورد؟ چطور در شرایطی که اکثر فیلمهای سینمای ایران اصطلاحاً فیلمهایی اجتماعی هستند ــ حتی به گواه خود کارگردانان ــ همچنان از لزوم توجه به معضلات اجتماعی در سینما سخن گفته میشود؟ چگونه است که در اینجا از سینمای اجتماعی نه در مقام یک نوع، که در قامت یک ژانر صحبت میشود: «ژانر اجتماعی.» یافتن هرگونه پاسخ برای پارادوکس فوق امّا پیش و بیش از هر چیز در گرو تأملی دوباره درخصوص مفهوم سینمای اجتماعی است. تا آنجا که به خود همین اصطلاح برمیگردد، در مطالعات سینمایی، مشخصاً در جهان انگلیسی زبان، استفاده از چنین ترکیبی مرسوم نیست. [...]