موقعیّت اولیهی آبروی از دست رفتهی کاترینا بلوم آدم را یاد قصّههای پریان میاندازد: کاترینا، کارگری جوان و مطلّقه که از طریق انجام امور منزل زوجی متموّل گذران زندگی میکند شبی در یک مهمانی به طور اتفاقی با مردی (لودویگ) آشنا میشود و در همان نگاهِ اول به او دل میبازد. کاترینا که پیشتر برای ترمیم زندگیِ فرودستانهاش بارها در اضافهکاریهای شبانه در مجالسِ جشن و عروسی خدمت کرده، یکباره خود را در کانون ضیافتی رؤیاگون مییابد، دست در دستان کسی که گویی عمری منتظرش بوده. او را سفیدپوش میبینیم با گُلی که به موهایش زده. دیگر نوبت خودِ او، و این مجلس، مجلسِ سرورِ اوست. جادوی نگاه، کاترینا و لودویگ را بیآنکه کلامی میانشان ردّوبدل شود، به خلوتی شبانه میبرد، به خانهی کاترینا، جاییکه بزمشان را تا صبح تداوم ببخشد. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید