«خانه» در سینمای داریوش مهرجویی جایگاهی بنیادین دارد که بنا بر موقعیتهای چیده شده بخشی از تعریف کاراکتر، خُلقیاتِ درونیِ فردی/جمعی و یا احوالات مهم تاریخی را به بیننده منتقل میکند. ویرانی و یغمای خانه در اجارهنشینها و بانو یا «مود»های متنوع عاطفی آن در لیلا و مهمان مامان از اساسیترین مثالهای این گمان است. مداقه در این عنصر همواره آثار مهرجویی را واجد مفاهیمی ژرفتر کرده و نشانههایی از تنِشهای درونی، حالوهوای زمانه و آمدورفتِ دورانها را ارائه میدهد. از این نظر سکانس خانۀ مادربزرگ در فیلم هامون نمونهای درخور توجه است. با عینک روانکاوی خانه بدیلی برای زهدان مادر به شمار میرود؛ مأمنی بیتنش برای انسانی ماتمزده. در تنگناهای اضطرابزای زندگی سازوکار دفاعی بدن میل به پسرفت ایجاد میکند. شخصیت تراژیک رفتارهایی بر پایۀ ترس از مرگ بروز میدهد و با تأملاتی خودکاوانه به عقب برمیگردد. هامون نیز فریب خورده، زیر پایش خالی شده و تاب تحمل سیلیِ جدایی و طردشدگی را ندارد. [...]