ماد، سومین فیلم جف نیکولز، اگرچه فیلمی متفاوت از تجربهی پیشین او، پناه بگیر، است اما درسهای بسیاری را از آن آموخته است؛ حتی بیتوجه به اینکه از نقطهنظر شیوهی مواجهه با مادهخامش میتواند معکوس فیلم پیشین نیز خوانده شود. هر دو فیلم با رجوع به طبیعت است که درام جهانهای «مردانه»ی خود را شکل میدهند. جهانهایی مردانه، هرچند در یکی کاملاً شکلگرفته و در دیگری در آغاز و در فرآیند شکلگیری؛ یکی درامپردازیشده با هراسهای آن و دیگری با کشفهایش. میزانسن نیکولز نیز طرح غایی هر دو فیلم را از همان آغاز بهفراست دریافته است. در پناه بگیر تمامی تشویشها و کابوسهای کرتیس (مایکل شنون) این مردِ «معمولیِ» جنوبیِ آمریکایی در هجوم طبیعتِ وحشی ترجمه و فشرده میشد ــ یک مرد کوچک گیرافتاده در چنبرهی جهان بزرگ. ماد این رابطه را وارونه میکند: آنچه آنجا هراس میساخت حالا فقط پهنهای است برای دیدن، تجربه و مواجهه با ناشناخته. کودکی، میسیسیپی، یک قایق و حرکت رو به سوی کشف جهان بزرگ ــ این شروع ماد است. [...]