مارتین اسکورسیزی با گرگ والاستریت، به یک نقطهای هیجانانگیز در مسیر فیلمسازیش میرسد. این سه ساعتِ وافر و طاقتفرسا نشان از تحقق چیزی دارد که در فیلمهای قبلیاش از رفتگان به اینسو، در عمق جریان داشتهاست: فرآیند ساختِ تصاویری دوگانه. او با تصاویری چیرهدستانه و درخشان، فیگورهای ژانر و سبک آثار گذشتهاش را تجدید و تکرار میکند، و در عین حال جهانی آشوبناک، ازریختافتاده، و موحش را در پشت این تصاویر آشکار (و کمابیش احضار) میکند. فیلمهایی خشن و سمّی که هذیان خود را ترشّح میکنند، وسوسه و خیال خود را منتشر میکنند. روبهرونمایی و صوری بودن، سلاحهایی هستند که مرزهای موثقِ بازنمایی را مخدوش میکنند. افراط، کاریکاتور و پرخاشگری یا نوعی زیباییشناسی انباشتگی، با شور و سرمستیِ داستان پیوند میخورند و در چرخشی وسواسآمیز و بیمارگون، رابطهی متقابل وضعیتهای تصویر و جهان را نشان میدهند. [...]