سینمای داریوش مهرجویی نسبتی فراگیر و چندوجهی با جامعۀ ایرانی برقرار میکند. سینمای او هم بازتابدهندهای دقیق و مستقیم از واقعیت است، و هم بیشترِ مواقع خیالانگیز. روراست است و بیتعارف، و همزمان طناز و عجیب. کمتر فیلمساز ایرانیای را سراغ دارم که چنین اتصال درهمتنیدهای را با جامعه در طول سالها فعالیت حفظ کرده باشد و همزمان نگاه منحصربهفرد خود را مدام بسط و گسترش دهد. مهرجویی هم منتقد سرسخت جامعۀ خود است و هم شیفتۀ آن. او که نمیتواند یا حتی نمیخواهد علاقهاش را به جایی که در آن زندگی میکند پنهان کند، مدام رنج پیامدهای این همزیستی را به جان میخرد. جهان مهرجویی جهان تضادها و دوگانگیهاست، و سینمای او همانطور که تیز و بُرنده است، نگاهی عاشقانه و ستایشآمیز نیز دارد. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید