دیوید اُ. راسل سه ماه از سالهای بعد از دانشگاهش را ــ که خود او آن را «دوره جان رید» مینامید ــ صرف تدریس در یک برنامه سوادآموزی برای ساندینیستا (حزب سوسیالیست نیکاراگوئه) نمود؛ او در مرحله دیگری پیش از ساختن فیلمهای بلندش، یک فعال سیاسی و سازماندهنده اجتماعات بود. پیش از مبارز (۲۰۱۰)، به نوعی حتی کارگردانی سیاسی محسوب میشد: به شکلی کاملاً آشکار در کمدیای درباره جنگ خلیج فارس به نام سه پادشاه (۱۹۹۹)، و به شکلی غیرمستقیمتر در لاس زدن با فاجعه (۱۹۹۶) و قلب من هاکبیها (۲۰۰۴) که در آنها مواجهه آدمهای رادیکال با آشفتگی شخصی غیرایدئولوژیکی را مورد بررسی قرار میداد. اما سؤال این است که پس از دست زدن به حملهای مستقیم و نهچندان ظریف به مادیگراییِ فروشگاههای بزرگ زنجیرهای و ابراز نارضایتی از آن در هاکبیها، او حالا چگونه از قهرمان زنی تجلیل میکند که موفقیت مادی و عزت نفس خود را از طریق فروش انبوهِ تلویزیونی به دست میآورد؟ آیا جوی نشان میدهد که فیلمساز سابقاً سرکش که اکنون به گونه باورنکردنیای جزء جریان اصلی است با کار برای شرکتهای بزرگ مشکلی ندارد و آن را به همگان توصیه میکند؟ [...]