در همان اولیل فیلم غیب ذاتی ساختهٔ پل توماس اندرسون، تم «شاستا» از جانی گرینوود، به گوشمان میرسد. این پرترهتور موزیکال غالب فیلم است، اما چه تم مرموز و نوای ژرفی. تصور کنید باریکهراههای سمفونیک اُلیویه مسیان (که چون جنگلی فرانسوی از زمین بلند و در ابرها شناور میشود) توسط ارکستر زهی مخملی نلسون ریدل برای صداهایی سونوـاروتیک چون نت کینگ کول، فرانک سیناترا و جودی گارلند، بازخوانی و بازنوشته شوند. کلارینت، اُبوآ و کور آنگله، تجسمی چکیده از شاستا میسازند (که توسط حضور شبحوار کاترین واترستون به نمایش در میآید)، و بعد در حضور بیخیال او ذوب میشوند. انگار او وارد فوکوس دوربین میشود و از آن خارج میشود. و این دقیقاً کاری است که شاستا در طول فیلم انجام میدهد. او نه اینجاست نه آنجا؛ نه راست میگوید نه دروغ؛ نه غمگین است از عشقی که به دُکی (واکین فینیکس) ورزیده و نه آرزوی شروعی تازه با او دارد. تم «شاستا» افتتاحیهٔ سرابگونی است برای موسیقی عیب ذاتی. [...]