به آن شیوه که مأموران افبیآی کار میکنند، با مغزشان...» اینرا پارک دو مان میگوید، یک کارآگاه محلّی در شهرستانی بسیار کوچک در حومهی سئول. مخاطب پارک کارآگاه دیگری است به نام سئو تائو یون، حرفهایتر از او ــ بالاخره همین تازگی از سئول سررسیده ــ یعنی او را فرستادهاند تا در حلّ معمای قاتلی زنجیرهای که این اواخر در این حومه پیدا شده کمکِ پلیس محلّیای باشد که آشکارا ناتوان است. نیمههای دههی هشتاد است، پسزمینهی سیاسیِ فیلم (سرکوب و اختناق حاصل از دولت نظامیِ وقت) نهچندان پررنگ، اما واضح است ــ یکبار چو یونگ کو (همکار و وردستِ دو مان) را در سرکوبِ دانشجوها میبینیم و یکبار هم رئیس پلیس شهر از گسیلِ تمامی نیروهای ناحیه برای سرکوب تظاهرات خبر میدهد، آنهم درست در شبی که حضور این نیروها ممکن بود از وقوع یکی از قتلها جلوگیری کند. دو مان و همشهریانش دنیا را از طریق تلویزیون میشناسند؛ او حتی سئول را هم ندیده است. [...]