آیا هرگز زمان مناسبی برای عرضهی فیلمی از دی پالما وجود دارد؟ او یکی از معدود فعالان عرصهی کارگردانیست که عکسالعملهای شدیدی را در بین عامهی مشکلپسند برمیانگیزد: با ستایشهایی که به اندازهی نکوهشها تندوتیز (و حتی به همان اندازه مرگبار) هستند. ما منتقدان تصور میکنیم شقاقی که بین سلایقمان وجود دارد، بطور کلی نشاندهندهی دوگانگیهای مشابهی در عرصهی عمومی نیز هست، اما شک دارم که مخاطب عام در مورد دی پالما جرّوبحث را اساساً مفید بداند. (ژان رنو در مأموریت: غیرممکن (1996) با لحن کنایهآمیزی از کروز و کارگردان میپرسد «جدی میگه؟») حقیقتاً دی پالما غامضتر، نامتعارفتر و عجیبوغریبتر از آن است که بیآنکه گهگاه در معرض بدخوانیهای پوپولیستی قرار گیرد (کری، 1976؛ صورتزخمی، 1983؛ تسخیرناپذیران، 1987) بهراحتی در بستر گفتار عمومی بنشیند. بنابراین، او بر افراد، یعنی هم عاشقان و هم متنفران، به یک نسبت، تأثیری بسیار ژرف میگذارد، گرچه عدهای از مردم هستند که دی پالما برایشان مطلقاً معنایی ندارد و او را کاملاً کنار گذاشتهاند. یکی از همکارانم دربارهی فیلم اخیر دی پالما نوشته است: «کوکب سیاهِ خمیازهآور؛» بعد از خواندن این ردّیه، میتوانید قسم بخورید که زُل زده بودید به یک جفت لوزهی خسته که در انتهای حلقومی در ابعاد گارفیلد آویزان است. [...]